ضرورت كينه‌زدايي از سياست سياست‌زدايي از اقتصاد

سياست، به طور طبيعي عرصه اختلاف‌نظر و واگرايي ديدگاه‌ها است. بنابراين، اصل وجود اختلاف اجتناب‌ناپذير است. آنچه اهميت دارد نحوه برخورد با اين اختلافات است. اگر اختلاف نظر در سياست، شكل عقيدتي و ارزشي به خود گرفته و هر طرف خود را در جبهه حق و طرف مقابل را از لشكريان باطل تصور كند، مبارزات سياسي به خشونت خواهد گراييد و عاقبتي تلخ و ناگوار خواهد داشت.
ضرورت كينه‌زدايي از سياست سياست‌زدايي از اقتصاد

مسعود نيلي

بدون مقدمه به فهرستي از مشكلات كشور اشاره مي‌كنم:
١- فشار سنگين انبوه متقاضيان شغل و ظرفيت محدود اقتصاد براي ايجاد اشتغال در مقياس مورد نياز، كاهش كم سابقه سطح درآمد خانوارهاي شهري و به ويژه روستايي طي سال‌هاي ١٣٨٦ تا ١٣٩٢ و دشوار بودن ترميم اين كاهش در بازه زماني ميان‌مدت، مشكلات صندوق‌هاي بازنشستگي، نظام بانكي، مسائل جدي زيست‌محيطي و بحران منابع آب، عمده‌ترين مسائل يا همان ابر چالش‌هايي هستند كه همچون چسبي غليظ و قوي به آينده كشور چسبيده‌اند و جز آنكه با تدبير و صبر و متانت حل شوند راه ديگري ندارند. اين در حالي است كه حلال هميشگي مشكلات، يعني درآمدهاي نفتي نيز در وضعيت پر رونقي به سر نمي‌برد.
٢- در حوزه روابط بين‌الملل، برخلاف سال‌هاي نيمه دوم دهه ١٩٩٠ و نيمه اول ٢٠٠٠، از نظر سياسي فضاي جهاني با عدم قطعيت‌هاي بسياري مواجه شده است و شايد هيچ زماني را در گذشته نتوان سراغ گرفت كه امنيت داخلي طيف گسترده‌اي از كشور‌هاي جهان تا اين اندازه به چالش كشيده شده و بهره‌گيري از فضاي جهاني براي حل مسائل داخلي كشورها تا اين اندازه دشوار شده باشد. امريكا در دوره ترامپ، در حال تبديل شدن به يك بازيگر بر هم زننده قواعد توافق شده جهاني است. از نظر اقتصادي نيز از يك طرف پيش بيني‌هاي موجود از رشد اقتصاد چين بيانگر آن است كه يك موتور مهم رشد تقاضاي جهاني و به خصوص انرژي، در مسير كندي حركت سير مي‌كند و از طرف ديگر، بعد از بحران مالي ٢٠٠٨، سخت‌گيري‌ها و احتياط‌هاي بانكي به‌شدت افزايش پيدا كرده كه براي نظام بانكي ما با پيشينه بي‌احتياطي‌هاي زياد، بسيار محدود‌كننده است. در مجموع، در مقايسه با ١٥ تا ٢٠ سال گذشته، فرصت‌هاي بهره‌گيري از منابع جهاني بسيار كمتر و نامطمئن‌تر و تهديد‌هاي آن بسيار بيشتر و قطعي‌تر شده است.
٣- مسائل منطقه‌اي پيرامون ما مسائلي بسيار جدي همراه با عواقب غير قابل پيش بيني از نظر گستره و عمق خشونت ناشي از پديده داعش و نيز تضاد‌هاي رو به رشد منطقه‌اي و تحولات سياسي مترتب بر آن است.
٤- در حوزه اجتماعي، بعد از توقف اشتغال‌زايي اقتصاد در فاصله زماني سال‌هاي ١٣٨٤ تا ١٣٩١، همزمان با به سن كار رسيدن موج متولدين دهه ١٣٦٠، مشكلات بزرگي از قبيل به تعويق افتادن سن ازدواج، افسردگي و اعتياد جوانان، طلاق، جرم و جنايت و بسياري ديگر از ناهنجاي‌هاي اجتماعي گريبان كشور را گرفته است كه همچنان نيز ادامه دارد.
٥- در حوزه نظام مديريتي و اجرايي، ظرف ١٠ سال گذشته به سمت ضعيف‌تر شدن اين سرمايه مهم و حياتي حركت كرده‌ايم. حوادث سياسي داخلي، جداي از ماهيت و قضاوت در مورد آنها، منجر به ضعيف‌تر شدن و محدودتر شدن توان مديريتي كشور شده است. به گونه‌اي كه امروز، پيدا كردن افراد واجد صلاحيت مديريت ارشد به كاري بسيار دشوار تبديل شده است. نتيجه آن است كه توان حل مشكلات در مسير مقابل ابعاد مشكلات حركت كرده است.
٦- تصوير موارد ذكر شده در پهنه جغرافياي وسيع و متنوع كشور در استان‌هاي مختلف به ويژه از نظر فقر و نرخ بيكاري جوانان تحصيلكرده، در كنار مسائلي از قبيل بحران آب و ريزگردها و غيره، متاسفانه بسيار نا متوازن و هشدار‌دهنده است.
خلاصه آنكه هر كارشناسي با يك بررسي اوليه در زمينه مشكلات مختلف چند بُعدي كشور، بلافاصله به اين نتيجه مي‌رسد كه مسائلي بزرگ و تعيين‌كننده بر سر راه آينده آن قرار گرفته است. از يك طرف تهديد‌هاي بيروني بر فرصت‌هاي آن غلبه كرده و از طرف ديگر، ابعاد مسائل داخلي نيز شرايط دشواري را ايجاد كرده است.
در يك برخورد كاملا منطقي، نخستين نتيجه‌اي كه در چنين شرايط پيچيده‌اي به ذهن مي‌رسد، آن است كه حتي اگر قواي موثركشور با انسجام كامل و در فضايي آرام و مسالمت آميز به طور كامل و منحصرا بر حل اين مشكلات متمركز شوند، رسيدن به شرايط مطلوب و عبور بدون مساله از اين گردنه‌هاي سخت، بسيار دشوار خواهد بود. پيدا كردن راه‌حل‌ها دشوار است، رسيدن به توافق بر سر آنها دشوارتر و اجراي آنچه بر سر آن توافق مي‌شود از هردو دشوارتر! پس قاعدتا هيچ اولويتي مهم‌تر ازاين نيست كه همه متانت و تدبير داشته باشيم تا بتوانيم از اين گذرگاه سخت عبور كنيم.
اما مساله اين است كه لزوما هميشه برخوردها در چارچوب منطقي مورد انتظار شكل نمي‌گيرد و آنچه امروز در فضاي عمومي و در رفتار سياستمداران كشور مشاهده مي‌كنيم با آنچه به آن نياز داريم فاصله‌اي بزرگ دارد. بنابراين شايد بتوان به حداقل‌هايي كه در شرايط موجود ضرورت اجتناب‌ناپذير قلمداد مي‌شود، بسنده كرد و آنهم مواردي را شامل مي‌شود كه بيش از آنكه ايجابي باشد سلبي است. شايد ما در مرحله‌اي هستيم كه هنوز هم بايد بيشتر به «چه نبايد كردها» فكر كنيم. از نظر نگارنده موثرترين سياستمداران كشور در سطوح ملي و استاني، اين نكته را كه خود و مخالفين‌شان، هردو در يك كشتي قرار دارند كمتر مورد توجه قرار مي‌دهند و اگر حداقل‌هايي كه متضمن سلامت اوليه كشتي است را فراموش كنند، هم خود و هم مردم صبور و فهيم كشورمان را به ورطه خطر خواهند انداخت. در اينجا در نهايت تواضع، سه رويكرد سلبي را پيشنهاد مي‌كنم كه اگر نتواند مبناي كار نيروها و گروه‌هاي موثر سياسي قرار گيرد، تداوم وضعيت موجود را به طور جدي نگران‌كننده خواهد كرد.
اول: كينه‌زدايي از فضاي سياسي
سياست، به طور طبيعي عرصه اختلاف‌نظر و واگرايي ديدگاه‌ها است. بنابراين، اصل وجود اختلاف اجتناب‌ناپذير است. آنچه اهميت دارد نحوه برخورد با اين اختلافات است. اگر اختلاف نظر در سياست، شكل عقيدتي و ارزشي به خود گرفته و هر طرف خود را در جبهه حق و طرف مقابل را از لشكريان باطل تصور كند، مبارزات سياسي به خشونت خواهد گراييد و عاقبتي تلخ و ناگوار خواهد داشت. سياست نه عرصه خصومت بلكه عرصه رقابت است. دو تيم فوتبال كه با هم مسابقه مي‌دهند رقيب يكديگرند نه دشمن هم. مسابقه داور مي‌خواهد و قبل از آن قانون و مقررات. در مسابقات رفتار پر خطر تعريف شده است. ضمن آنكه شكست و پيروزي هم در آن تعريف شده است. دو تيم ورزشي به قصد نابودي يكديگر با هم مسابقه نمي‌دهند. عرصه سياست ورزي در ايران اگر قاعده‌مند نشود به سمت خشونت حركت خواهد كرد. اگر پاي خشونت به سياست باز شود، مشكلات و زخم‌هايي سرباز مي‌كند كه مانند باتلاق، «همه» را خواهد بلعيد.
دوم: سياست‌زدايي از اقتصاد
سياست‌ورزان اهل ريسك‌اند و مخاطره‌پذيري جزو ذات كار آنها است. در مقابل، بازار و سرمايه بسيار محتاط و گريزان از ريسك‌هاي سيستماتيك است. اقتصاد اگر مستاجر سياست شد، از آنجا كه مي‌داند هر لحظه ممكن است از مالك حكم تخليه بگيرد دستش به كار نمي‌رود و تنها به روزمرّگي و امور كوتاه‌مدت بسنده مي‌كند. چيزي كه هيچ تناسبي با راه‌حل‌هاي مربوط به مشكلات بزرگ حال و آينده كشور ندارد.
سوم: سخنراني‌زدايي از سياستگذاري
شايد كمتر كشوري را بتوان در اين جهان پهناور يافت كه تا اين اندازه سخنراني در آن اهميت داشته و اصولا، خود به عنوان يك نهاد كاركرد داشته باشد! بسياري از مطالبي كه لازم است در جلسات تصميم‌گيري و پشت ميزهاي سياستگذاري به بحث گذاشته شود، از طريق تريبون‌هاي مختلف بيان مي‌شود. ادبيات شفاهي و رويكرد مونولوگ، در مقابل فرهنگ مكتوب و رويكرد گفت‌وگو، حجم بزرگي از ارتباطات سياسي ناكارآمد را در كشور ما اشغال كرده و گويي قرار نيست تغييري در اين رويه داده شود.
خلاصه آنكه، آنچه از مردم در پاي صندوق‌هاي راي و در اجتماعات و راهپيمايي‌هاي ملي شنيده و ديده مي‌شود، مسالمت‌جويي، آرام‌ طلبي، صلح‌خواهي، امنيت‌طلبي، عزت‌مداري و غرور ملي است. اما متاسفانه آنچه از تريبون‌ها و سخنراني‌ها شنيده مي‌شود، دعوا و كينه‌توزي و به‌كارگيري زبان غيرمسالمت‌آميز براي بيان مطالبي است كه بيان آنها در تريبون‌هاي عمومي ضرورتي ندارد و نه تنها در جهت حل مشكلات كارساز نيست بلكه با ايجاد تشتت در ذهن فعال جامعه، مشكلي ديگر بر مشكلات قبلي مي‌افزايد. در چنين فضايي، اعتماد به سياستگذار و اطمينان به آينده از كشور رخت بر مي‌بندد و اگر چنين شد، زبان نگارنده از بيان عواقب آن قاصر است.  پايان كلام؛ وقت آن است كه همه قواي موثر در اداره كشور، در جهت حل مشكلات اصلي و احتراز از حاشيه‌ها تلاش كنند و به تعبير برگرفته از حافظ لسان الغيب، «دست به كاري زنند كه غصه سر آيد.»

منبع: اعتماد

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید