نوشتاری از دکتر مجتبی لشکربلوکی:

پنج بحرانی که ایران را به شدت تهدید می‌کند

دکتر مجتبی لشکربلوکی استاد دانشگاه در نوشتاری قابل تامل به صورت مبسوط به بحران های ایران امروز پرداخت

به گزارش امید،متن کامل این نوشتار به شرح زیر است:

به عنوان کسی که این فرصت را یافته‌ام که در حوزه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تجربه ورزی کنم و در سطوح مختلف بخش خصوصی و دولتی کار کنم و از دستاوردهای فکری نخبگان و خبرگان حوزه های مختلف به صورت حضوری و غیرحضوری بهره برده ام، فکر می‌کنم «ایران ما» هم اکنون (ونه در آینده دور و نزدیک) با 5 بحران کلیدی روبروست.
متاسفانه این بحران ها نه مانند «داعش» یا «قیمت بنزین»، فوری، فوتی و ملموس هستند و نه مانند «تحریم و مذاکره» جذابیت سیاسی و رسانه‌ای دارند. ولی این بحران‌ها همچون موریانه «ایران» ما را از درون تخریب می کنند و به دلیل ماهیت تدریجی و ناملموس آنها، گرفتار سندروم قورباغه پخته شده‌ایم (همان داستان تکراری که وقتی قورباغه در آب جوش گذاشته می شود سریع بیرون می‌پرد اما اگر به صورت تدریجی درجه حرارت آب افزایش پیدا کند آنقدر می‍ماند با بمیرد).
قبل از آن که ادامه دهم این را نیز بگویم که دوستانی که حقیر را می‌شناسند، می‌دانند که فردی امیدوار و خوش‌بین به آینده هستم. اما باید اعتراف کنم که در طول زمان هر روز نگران‌تر و ناامیدتر می شوم. این نوشته تیری است در تاریکی و انجام وظیفه اجتماعیِ یک شهروند.
اما بحران های پنجگانه چیستند؟
1-    بحران بی آبی.
2-    بحران دروغ
3-    بحران بیکاری و بیکارگی
4-    بحران جنسی
5-    بحران اولویت‌های اشتباه.

بحران بی آبی
در مورد بی آبی باید بگویم که اوضاع خیلی خطرناک است. فقط کافیست به چند عدد فکر کنیم!
براساس نتايج شبيه‌سازي‌هاي انجام شده در زمينه تغييرات متغيرهاي آب و هوايي تا سال 2040 ميلادي (25 سال آتي) نسبت به دوره 2005-1976 (دوره پايه مشاهداتي)، توسط IPCC تغييرات اقليمي در ايران پيامدهاي زير را به دنبال خواهد داشت:
-         متوسط ميزان بارش 9درصد كاهش خواهد يافت.
-         متوسط دماي كشور حدود يك درجه سانتيگراد افزايش خواهد يافت.
-         تعداد بارش‌هاي سنگين و سيل‌آسا تا 40درصد افزايش خواهد يافت.
-         تعداد روزهاي داغ (دماي بيش از 30 درجه سانتيگراد) در اكثر نقاط كشور افزايش مي‌يابد و اين افزايش در جنوب شرق كشور (استان‌هاي سيستان و بلوچستان و كرمان) بيش از مناطق ديگر خواهد بود.
-         سرانه ذخاير آبي كشور تا حدود 1300 مترمكعب كاهش خواهد يافت.
-         با افزايش يك درجه سانتيگراد دماي كشور، معادل 13ميليارد مترمكعب منابع آبي كشور از طريق تبخير از دسترس خارج مي‌شود و اين تهديد بزرگي براي منابع روباز آبي كشور است.
-         با توجه به اينكه 90درصد توليد برقابي در حوضه‌هاي كارون و كرخه انجام مي‌شود، با كاهش بارش و رواناب در اين حوضه‌ها، كاهش توليد نيروگاه‌هاي برقابي كشور در 25 سال آتي قطعي است.
-         عملكرد گندم ديم در سال 2025 تا 20درصد و تا سال 2050 تا 33درصد كاهش خواهد يافت.
از اين رو هم‌اكنون تغيير و اصلاح الگوي توليد محصولات كشاورزي به سمت محصولات با آب‌بري كمتر، اصلاح الگوي مصرف آب در بخش‌هاي مختلف به ويژه بخش كشاورزي، اصلاح الگوي مصرف مواد غذايي و محصولات كشاورزي به سمت مصرف بهينه و كاهش ضايعات، مديريت و كنترل فرسايش خاك، ارتقاي بهره‌وري منابع توليد، استفاده بيشتر از انرژي‌هاي غيرفسيلي، مديريت احداث سازه‌هاي آبي به سمت تحديد ساخت نيروگاه‌هاي برقابي در مناطق در معرض تهديد و... نه يك انتخاب بلكه يك ضرورت گريزناپذير در مواجهه و مديريت پيامدها و آسيب‌هاي تغييرات اقليمي در كشور است.

بحران دروغگویی
در مورد دروغ باید باید بگویم که متاسفانه دروغ و ناراستی غوغا می‌کند. هزینه های اجتماعی و اقتصادی دروغ خیلی بالاست. وقتی دروغ می گوییم، اعتماد کاهش پیدا می‌کند. وقتی اعتماد کاهش پیدا کرد، هزینه های معاملاتی افزایش پیدا می کند. وقتی هزینه های معاملاتی افزایش پیدا کند، کارآفرینان اقتصادی و اجتماعی (شامل سرمایه گذاران) حاشیه سود کمتری از فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی خود دریافت می کنند و چشمه خلاقیت، نوآوری، ثروت آفرینی و ایجاد مطلوبیت اجتماعی خشک می شود. دروغ سرآغاز همه بدی هاست. اگر دقت کنیم کم فروشی و کم‌کاری نوعی دروغ است. تهمت نوعی دروغ است. پیمان شکنی نوعی دروغ است. و متاسفانه دروغ هم اکنون تبدیل به عرف و هنجار شده است. اگر دروغ نگویی ترا "پپه" می خوانند. باور کنید تجربه کرده ام که برای دروغ نگفتن هزینه داده ام یعنی خجالت کشیده ام که چرا دروغ نگفته ام!!!

بحران بیکاری و بیکارگی
بیایید با هم صادق باشیم. شاخص های اقتصادی خوبند و در عین حال گمراه کننده. شاخص بیکاری یکی از گمراه کننده ترین شاخص های اقتصادی ماست. که البته ربطی به دولت ندارد. چون تعریف فعلی مطابق با تعاریف جهانی است. اگر به تعریف شاخص بیکاری نگاه کنیم می بینیم که در حال حاضر بر اساس تعریف دولت هر کس حداقل یک ساعت در هفته کار کند، شاغل محسوب می‌شود. صادقانه باید بگوییم که با یک ساعت کار در هفته نه نیازی برطرف می شود و نه خانواده ای تامین می شود. این تعریف یک مشکل دیگر هم دارد و آن این است که اگر کسی در جستجوی کار نبود آن در این تعریف نمی گنجد!
حالا اگر بخواهیم تعریف واقع بینانه ای از کار و بیکاری ارایه کنیم. باید بگویم که نیمی از ایران بیکارند. به این خاطر که خیلی از افراد به ويژه زنان تحصیل کرده اصولا از یافتن کار نا امید شده و از بازار کار خارج شده اند. از آن هایی که هنوز مصرانه در جستجوی کار هستند هم خیلی قادر به یافتن کاری در حدی که بتوانند معیشت خود را آبرومندانه تامین کنند و برای آینده خود منبع مالی مطمئنی داشته باشند نیستند.
خُب، چرا بیکاری بحران زاست. بیکاری منشا دزدی، اعتیاد، جدال های خانوادگی، افزایش سن ازدواج و فحشا است. نیازی هم به پژوهش های سنگین جامعه شناسانه نیست!
ما با یک جامعه بیکار روبرو هستیم درحالی که خودمان را با شاخص بیکاریِ حدود 10% گول می زنیم.
مساله قابل تحمل بود اگر فقط در حد بیکاری باقی می ماند. اما اکنون دستیابی به ثروت‌های یک شبه و یک شبه ره صد ساله را رفتن نه از طریق کار و عرق ریختن، زیر کار در رفتن و بیکاری تبدیل به یک هنجار شده است. ما فقط با یک گروه بیکار در جامعه روبرو نیستیم، بلکه با یک جامعه بیکارِ بی‌عار روبرو هستیم! مشکل ما بیکاری صرف نیست. بیکارگی ما بیداد می کند.

بحران خجالتی
نام بحرانی را که پیش روی جامعه ما وجود دارد را بحران خجالتی می نامم. چون رکود، بیکاری، خشکسالی، پیر شدن جمعیت و همه این بحران ها، خجالت ندارد. می شود آن ها را فریاد کرد اما بحران خانواده و بحران جنسی چیزی است که نمی شود خیلی از آن صحبت کرد. نمی شود در موردش آمارهای قطعی داد و نمی شود در موردش با کسانی که این مشکل را دارند مصاحبه تلويزیونی گرفت. نمی شود در مورد روسپیگیری سازمان یافته در همین تهران خودمان گزارش خبری در 20:30 تهیه کرد و اتفاقا این مسایل، مسایلی هستند که مغفول می مانند و بنیان های یک جامعه را از درون می خورند. واقعاً وضعیت اسف بار است و این مساله باید به یکی از پنج مساله اصلی کشور تبدیل شود. بعید می دانم با استفاده از تحلیل محتوای سخنان مدیران ارشد، بتوان بیش از 1% توجه، اهمیت و تکرار این موضوع را تایید کرد.

در ابتدا توجه شما را به هشت واقعیت کلیدی (حاصل آمارهای قطعی، تحقیقات دانشگاهی و یا گمانه زنی های کارشناسی) در این زمینه جلب می کنم:

1.       نسبت طلاق در ازدواج در کشور، از یک طلاق به ازای هر 10 ازدواج در سال 82 به یک طلاق به ازای هر 5 ازدواج در سال 92 رسیده که آمار نگران کننده ای است . طی 18 سال (72 تا 89)، ازدواج 92/1 برابر شده که متوسط نرخ رشد سالیانه‌ی آن 7/3 درصد بوده است. طلاق در همان 18 سال 6/4 برابر شده که به طور متوسط سالیانه 32/8 درصد رشد داشته است؛ یعنی طی این 18 سال رشد طلاق 4/2 برابر رشد ازدواج بوده است.
2.       بر اساس یک برآورد کارشناسی به ازای هر طلاق رسمی در کشور 2 طلاق عاطفی داریم! (حتی اگر نسبت یک به یک هم باشد خیلی وضعیت مناسب نیست).
3.       30% از جوانان ایرانی ساکن شهرهای بزرگی چون تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، اهواز و شیراز زندگی مجردی را انتخاب کرده‌اند. طبق نتایج سرشماری نفوس و مسکن سال 1390، در شهر تهران در گروه سنی 15 تا 39 سال، 1062059 مرد مجرد (شامل بی‌همسر به دلیل فوت، بی‌همسر به دلیل طلاق، و هرگز ازدواج نکرده) وجود دارد و 789252 مرد دارای همسر. این ارقام برای زنان ساکن تهران در همین گروه سنی عبارت است از 843795 زن مجرد (شامل بی همسر به دلیل فوت، بی‌همسر به دلیل طلاق، و هرگز ازدواج نکرده) و 1043606 زن دارای همسر. اما همه مجردها به صورت مستقل و مجردی زندگی نمی کنند، بلکه بسیاری از آنها به همراه خانواده و در منزل پدری خود ساکن‌اند. به درستی مشخص نیست که چه تعداد از خانوارهای معمولی تک نفره‌اند و زندگی آنهامجردی محسوب مي‌شود. آمار دقیقی نیز از تعداد خانه‌های مجردی دختران و پسران در تهران در دست نیست. اما طبق اظهار نظر وزارت ورزش و جوانان ایران در سال 1391، در شهرهای بزرگ بین 25 تا 30 درصد جوانان زندگی مجردی دارند.
4.       میانگین سن ازدواج در حال حاضر در کشور برای مردان 27.8 و برای زنان 23.1 است .آمارها نشان می دهند که در ایران فاصله بین سن بلوغ تا ازدواج بیش از 12 سال به تاخیر افتاده است. به این مساله این را هم اضافه کنید که سن بلوغ و یا آگاهی جنسی پایین آمده است (یعنی گاهی پسران و دختران قبل از بلوغ جنسی، به آگاهی جنسی می رسند).(در سال 1365، میانگین سن ازدواج برای مردان 23.6 و زنان 19.8 بوده است)
5.       تعداد دختران ایرانی که از سن ازدواج شان گذشته، چهار و نیم میلیون نفر و آمار زنان بیوه به یک و نیم میلیون نفر رسیده است. پسران در سنین بالا بیشتر تمایل به ازدواج با دختران سنین پایین‌تر دارند و این منجر به تجرد قطعی برخی دختران بالای 34 سال می‌شود، در صورتی که در پسران بالای 34 سال بی‌رغبتی و وسواس بیشتر است.
6.       تامین یک جهیزیه کامل برای خانواده های ایرانی مبلغی بین 40 تا 100 میلیون تومان (16 تا 40 هزار دلار) هزینه دارد و این در حالی است که متوسط درآمد ماهانه یک خانوار ایرانی 500 دلار است (بر اساس روزنامه گاردین از ایران)
7.       بر اساس مطالعه تحقیقاتی دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال 2009 استناد شده که بر اساس نتایج این مطالعه افزایش هزینه های ازدواج بیش از 70 درصد در کاهش تمایل جوانان ایرانی برای تشکیل خانواده و ازدواج موثر بوده است.
8.       جمعیت 11 الی 13 میلیونی جوانان در سن ازدواج!

اگر همین وضعیت و روند ادامه پیدا کند پیش بینی می شود که دچار معضلاتی جدی شویم. تبعات بحران جنسی این موارد خواهد بود:
1.       نهادینه شدن چهار پدیده رقیب تشکیل خانواده (ازدواج سپید، روسپیگری وفحشا و ازدواج های خیلی موقت (یک ساعته!) و روابط آزاد جنسي).
2.       ایجاد سرخوردگی روانی- اجتماعی با توجه به تأخیر در ازدواج و افزایش میانگین سن ازدواج با گذر عمر جوانان خاصه در دختران، متأسفانه، یأس از ازدواج در دختران بالای 30 سال و پسران بالای 35 سال رخ می‌دهد. شوربختانه این آمار رو به افزایش است. یأس از ازدواج زمینه را برای راه‌های ناهنجار رفع نیاز جنسی فراهم می‌کند و مصونیتی را که فرد بر اثر داشتن خانواده دارد از وی می‌گیرد.
3.       کاهش امنیت اجتماعی (شیوع بیشتر مزاحمت های ناموسی و تجاوز به عنف)
4.       کاهش بهره‌وری و تولید به خاطر سه معضل فوق الاشاره (مشاهده می‌شود که این مساله هم ریشه‌های اقتصادی دارد و هم عواقب اقتصادی).

اولویت های زیاد و اشتباه
آینده یک کشور را مسائلی رقم می‌زند که توسط مدیران ارشد آن کشور به عنوان «اولویت» شناسایی و سپس مدیریت می‌شوند. اگر کشوری به این جمع بندی برسد که باید در تامین کالاهای استراتژيک توانمند شود، آینده اش ناشی از تصمیمات و اقداماتش در قبال آن مساله اولویت دار خواهد بود.
پیش از این چهار بحران را برشمردم. از همه این بحران ها بدتر زمانی است که یک کشور/یک دولت-ملت/ یک سیستم اقتصادی اجتماعی بزرگ، اولویت‌های خود را به نادرستی تشخیص دهد. بنا به دلایلی قصد ورود به واکاوی اندیشه مدیران ارشد کشور را در زمینه مساله شناسی ندارم. اما فکر می‌کنم که این بحران‌هایی که برشمردم در اولویت‌ها فراموش شده‌اند. ممکن است شما به من جواب بدهید «برای تک تک این بحران ها در گفتارها و تصمیمات و سیاست های اعلامی مدیران ارشد، ردپا وجود دارد و به این موضوعات توجه شده است». جواب من این است که کشوری که صد مساله و اولویت دارد یعنی اولویت ندارد. به نظرم تعداد اولویت های اشتباه آنقدر زیاد است که اولویت های واقعی فراموش شده اند. به نظرم ما اولویت‌های اشتباه زیادی را برای کشور برگزیده ایم و سیگنال های اشتباه به جامعه، محققان، کنشگران، مدیران میانی و ... داده ایم.

ایران ما را بی آبی، بی صداقتی، بی همسری، بیکاری و بی تدبیری تهدید می کند و تهدید در آینده نیست. هم اکنون و همین جا ایران ما در حال خسران و شکستن است.

پی نوشت: نسخه اول این نوشته را برای برخی از دوستانم فرستادم تا آن را حک و اصلاح کنند. یکی از بازخوردها این بود که بیاییم این بحران ها را ریشه یابی کنیم. یکی از ریشه ها نیز حاکمیت قانون، شایسته سالاری و ... بود. جواب من این است که اگر اینگونه بخواهیم برخورد کنیم. دوباره می شود همان کلان گویی های همیشگی. آنچه این مقاله در پی آنست این است که خبر بدهد از بحران هایی که بر جان ما افتاده و اولین کار به رسمیت شناختن همین بحران هاست. در ضمن اعتقاد دارم حتی در جامعه ای که مشکل های زیرساختی مانند حاکمیت قانون، فرهنگ برنامه ریزی، شایسته سالاری هم دارد می توان بحران ها را دست کم مهار کرد. امروز و همین امروز باید کاری کرد!

دیدگاه‌ها

وبحران عظیم تخریب محیط زیست

افزودن نظر جدید